چرا پناهندگی؟
پدرام نو انديش

نمی دانیم  چه کار کنیم  پدر. تو که نیستی ... مدرسه را چه کنیم ؟ ... کی به ما ....  صدا قطع می شود ... الو الو! از خشم به خود میپیچد و لبانش را با دندان می گزد. دستش به جایی بند نیست.  بغض راه بر گلویش  می بندد.

 چرا پناهندگی؟
چرا محرومیت از به اصطلاح امکانات اجتماعی؟ که نه تنها خود محروم شدن است که حتی فرزندان و گاه بستگان را در زمره محرومین قرار می گیرند؟ واقعیت این است که خداوندان زر و قدرت سیاسی سرمایه داری، چنان متعفن و به درجه گندیدگی رسیده اند که از سر درماندگی هر مخالفى را منکوب و يا سر به نيست ميکنند. از سویی زندگی هر انسان منتقد و آزاديخواه که واقعيت اين نظام متعفن و منشاء ثروت این غارت گران را برملا ميکند٬ ثروتى که حاصل دسترنج نسلها کارگر است و نه ارث پدرى شان و يا "خدا دادى"٬ از سوى قدرت حاکمه زير فشار قرار ميگيرد. جاهائى مثل ايران جانش را زیر شکنجه از دست ميدهد. بحث اينست که حق حيات و زندگى و انتقاد و اعتراض حقى هر انسانی است و هیج کس نبايد مجاز باشد که آنها را از کسی سلب نماید .

اما اين دنيا دست طبقه کارگر نيست. دست بورژواها و دولت هايشان است. آنها بخاطر منافع خود مخالفين را سرکوب ميکنند. تحت پيگرد قرار ميدهند و اگر هنوز به تله نيافتاده باشى بايد جانت را بردارى و فرار کنى. فرار از دست پليس و از شرایطی که شکنجه و مرگ کمین کرده است، نه تنها    یک اجبار بلکه خود دهن کجی به تمام سیستم پلیسی و امنیتی است که دولت های سرکوبگر سرمایه داران از جیب طبقه کارگر راه انداخته اند . هر چند در بسیاری مواقع پلیس امنیتی به سراغ خانواده این عزیزان از چنگال دژخیم گریخته رفته و موجب آزار و اذیت آنان نیز شده و گاها آنان را نیز روانه بازداشتگاهها می کند .

اما آنچه در انتظار فراريان و پناهندگان است٬ دردها و رنجهاى بيشمارى که متحمل ميشوند٬ راهزنانى که در کمين شان نشسته اند٬ کمتر درد آور نيست. اطلاق کلمه بیحقوقی بر این عزیزان شاید چندان رسا نیست. وقتى که بسیاری از آنان حتی جایی برای خواب و لقمه ای نان برای خوردن ندارند و خطر دیپورت همواره تهدیدشان میکند . تو گویی پایان جنگ سرد، وظيفه اش پایان دادن به وظایف نهادهائی است که عنوان های پر طمطراق و تو خالى حقوق بشر را بر دوش میکشند و دولت های سرمایه داری مانده اند و امضاهائی که تحت این عناوین زمانى پای این کنوانسیونها گذارده اند . واقعيت اينست که ژست حقوق بشر مال دورانى خاص در دنيا بود. تازه همان زمان مشمول بسيارى در خود کشورهاى غربى نميشد. شانه خالی کردن دول سرمایه داری از تعهد به آنچه که خود قبول کرده اند٬ البته دلائل خاصى دارد و امروز ديگر نمى صرفد. اما تاثیر آن روى وخيم شدن بيشتر وضعیت اسفبار گریختگان از چنگال شوم سرکوب و اعدام است. پناهجويانى که براى اينکه ديده شوند و حرفشان شنيده شود ناچارا و گاها دست به اعتصاب غذا و تحصن ميزنند. آنها برای بهبود شرایط غیر انسانی که این دولتها عامدانه آنرا تحميل کرده اند مبارزه ميکنند و تلاش دارند حرفشان را از طريق رسانه ها به گوشهائى برسانند که هنوز زير بار تبليغات مسموم نشده اند.

برای دولتهای دمکرات و بورژوازئى که سنگ حقوق بشر به سينه ميزنند٬ هر آنچه که رنگ و بوی پول و سود بیشتر را داشته باشد و یا به نحوی به منافع غارتگرانه آنها کمک رساند٬ قابل توجه است و گرنه خطرات جانی که از سوی پليس آنها متوجه پناهجويان ميشود اصلا برایشان مهم نیست. توریسم برای این دولتها یک صنعت است و سرشار از سودهایی که به جیب گشاد سرمایه داران و دولتهای آنها سرازیر میگردد. ولی پناهنده ای که با جیب خالی و یک دست لباس آمده است نمی تواند برای بورژوازی یک صنعت پول ساز باشد. آن زمان که به نيروى کارشان احتياج بود ظاهرا گذشته است. با اينحال هر وقت منافع سياسى و تناقضات آنها حکم کند٬ چهره عوض ميکنند. صورتک حقوق بشرى را از صندوق خانه در مى آورند و مانورى ميدهند. اما فقط در موارد استثنا٬ آنها قوانين را به نفع فراريان از حکومتهاى سرکوبگر تغيير نميدهند.

از میان دولتهای سرمایه داری، جمهوری اسلامی که به حکومت صد هزار اعدام شهرت دارد، در سه دهه گذشته مستمرا به سرکوب و شکنجه و اعدام فعالین انقلابی و کمونیست و مخالفين سياسى ادامه داده است. شیوه ای که این دژخیمان در رابطه با زندانیان به کار گرفته و می گیرند، حذف فیزیکی و نابودى روانی آنان است. تا آنجا که تجاوز جنسی به زندانیان بعنوان يک روش در سیاهچالهای حکومت اسلامی دارد عادى ميشود. در چنین شرایطی است که موج خروج از مرزهای ایران به کشور های همسایه هر روز افزایش می یابد. اينها قربانيان سرکوب سياسى در جامعه اى هستند که دولت مرتجع آن هيچ حقى را برسميت نميشناسد.

اما پناهجو که از جهنمى فرار کرده و درگير مشکلات جديدى شده است٬ بايد به نيروى خود متکى شود. بايد متشکل شود و راه درست مقابله با اين سياستهاى ارتجاعى را بيابد. تشکل و اعتراض ضامن امنيت و مقابله با ديپورت و بند و بست دولتها و نقطه عزيمتى مهم براى حل و يا بهبود مشکلات جديد است. من به پناهجويان توصيه ميکنم خود را همراه با دفتر پناهندگى حزب اتحاد کمونيسم کارگرى متشکل کنند و نيرويشان را براى رفع مشکلات و بهبود وضعيت شان بميدان بياورند. *